این ضربالمثل برای توصیف کسانی به کار میرود که بسیار مغرور و خودپسند هستند و در مورد خود تصورات اغراقآمیزی دارند. این افراد معمولاً فکر میکنند از دیگران برتر و مهمتر هستند و این برتری را به شکلی آشکار نشان میدهند.
**ریشه و داستان ضربالمثل:**
در گذشته، فیلها نماد قدرت و عظمت بودند و معمولاً ثروتمندان و پادشاهان از آنها نگهداری میکردند. کسی که صاحب فیل بود، خود را فردی بسیار مهم و ثروتمند میدانست. این غرور به حدی بود که گاهی اطرافیانش نیز تحت تأثیر قرار میگرفتند و رفتار متکبرانهای از خود نشان میدادند.
مثلاً ممکن بود یکی از خدمهکاران ارباب که صاحب فیل بود، آنقدر مغرور شود که با وجود اینکه فیل مال او نبود، خود را بالاتر از دیگران ببیند. مردم معمولی برای مسخره کردن اینگونه افراد میگفتند: “فلانی انگار از دماغ فیل افتاده!” یعنی چنان غرور دارد که گویی خودش صاحب آن فیل بزرگ است.
**معنای امروزی:**
امروزه از این ضربالمثل برای هر کسی استفاده میشود که بیجهت احساس بزرگی و مهم بودن کند. این شخص ممکن است به دلیل داشتههای مادی، موقعیت اجتماعی یا حتی موفقیتهای کوچک، دچار غرور شدید شده و با دیگران با تکبر رفتار کند.

در این مطلب با مفهوم و ریشهی ضربالمثل معروف «از دماغ فیل افتادن» آشنا خواهید شد. با ما در مدیر تولز همراه باشید.
معنی ضرب المثل از دماغ فیل افتادن یعنی چه؟
این ضربالمثل برای کسانی به کار میرود که بیش از حد به خودشان میبالند و دائم در حال فخر فروختن به دیگران هستند.
یعنی شخص خود را بزرگتر و بهتر از آنچه هست نشان میدهد.
منظور این است که فرد چیز ویژهای در خود ندارد، اما همیشه خود را بالاتر از دیگران میبیند.
این مثل اشاره به افرادی دارد که خودخواه و مغرورند.
آنها آنقدر به خودشان ناز میکنند و تکبر دارند که دیگران را کمتر از خود میدانند.
داستان ضرب المثل از دماغ فیل افتادن
حضرت نوح (علیه السلام) از پیامبران بزرگ خدا بود. او در طول زندگی طولانی خود، تمام تلاشش را کرد تا مردم قومش را به پرستش خدا، نیکی و مهربانی دعوت کند. اما هر چه بیشتر تلاش میکرد، نتیجه کمتری میگرفت. سرانجام، ایشان از رفتارهای ناپسند قومش به پیشگاه خداوند شکایت برد.
خداوند به او دستور داد کشتی بزرگی بسازد که جای کافی برای یک نر و ماده از هر نوع حیوانی داشته باشد. حضرت نوح به همراه تعداد کمی از پیروانش، کشتی را ساخت و از هر حیوانی یک جفت در آن جای داد. سپس طوفان الهی آغاز شد و همه کسانی که دشمن خدا بودند و در کشتی جای نداشتند، نابود شدند و تنها سرنشینان کشتی نجات یافتند.
در میان داستانهایی که درباره رویدادهای داخل کشتی نقل شده، داستانی درباره خوک وجود دارد:
حضرت نوح و همراهانش، شش ماه را در کشتی گذراندند. پس از مدتی، فضولات حیوانات آنقدر زیاد شد که بوی بسیار بدی همه جا را پر کرد و برای همه آزاردهنده بود. یاران نزد حضرت نوح (ع) رفتند و مشکل را بیان کردند. ایشان از خداوند طلب کمک کردند. از سوی خداوند فرمان رسید که دستت را روی خرطوم فیل بکش. وقتی حضرت نوح این کار را انجام داد، فیل عطسه کرد و از خرطومش خوکی بیرون پرید. این خوک شروع به خوردن تمام کثافات و فضولات داخل کشتی کرد و در نتیجه، همهجا پاک و تمیز شد.
اما خوک که خود حیوان کثیفی بود و همه فضولات را خورده بود، در عین حال به تمام حیوانات دیگر داخل کشتی فخر میفروخت و خود را برتر میدانست! به همین دلیل است که در مورد آدمهای مغرور میگویند: “از دماغ فیل افتاده است!”
[منبع داستان: مجموعه هزار سال داستان]