تحقیق در مورد زندگی منوچهری دامغانی + اشعار و آثار

زندگینامه منوچهری دامغانی

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

منوچهری دامغانی، شاعر بزرگ ایرانی در دوره غزنویان است. نام کامل او ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد است و در شهر دامغان به دنیا آمد. او در جوانی به خدمت دربار سلطان محمود غزنوی و سپس پسرش مسعود درآمد و به خاطر استعداد شگفت‌انگیزش در شعر، مورد احترام بود.

منوچهری به طبیعت عشق می‌ورزید و شعرهایش سرشار از تصویرهای زیبا از بهار، گل‌ها، پرندگان و باغ‌های سرسبز است. او از نخستین شاعرانی است که سبک تازه‌ای به نام “مسمط” را در شعر فارسی رواج داد که ترکیبی از مصراع‌های کوتاه و بلند است و آهنگین و دلنشین می‌باشد.

از معروف‌ترین شعرهای او این بیت‌ها هستند:

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است

آن طرفه سپیدی که به بالای کوه است
احسنت، بگو، این قطرهٔ الماس کوه است

یا:

آمد بهار خرم با رنگ‌های شاد
ای باد، از پی ما به سبا فرست سلام

منوچهری جهان را با نگاهی تازه و شاد توصیف می‌کرد و شعرهایش همچون تابلویی رنگارنگ از زیبایی‌های طبیعت است. او در جوانی از دنیا رفت، اما اشعارش برای همیشه در ادبیات فارسی جاودان ماند.

زندگینامه منوچهری دامغانی

زندگینامه منوچهری دامغانی

ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد منوچهری دامغانی (درگذشته سال ۴۳۲ هجری) که به منوچهری شهرت دارد، شاعر ایرانی سده پنجم هجری و اهل دامغان بود. او را به عنوان شاعر طبیعت می‌شناسند. تخلص او «منوچهری» از نام نخستین حامی‌اش، فلک‌المعالی منوچهر بن قابوس، پنجمین فرمانروای زیاری گرفته شده است.

زندگی او در کودکی و جوانی در دامغان با یادگیری زبان و ادبیات عربی سپری شد، تا اینکه به دربار منوچهر قابوس زیاری در طبرستان راه یافت. پس از مرگ منوچهر، منوچهری به شهر ری رفت و به خدمت طاهر دبیر، که از سوی سلطان مسعود غزنوی در آن منطقه حکمرانی می‌کرد، درآمد. سپس توانست به دربار غزنه وارد شود و به ستایش از سلطان مسعود غزنوی بپردازد.

منوچهری در آغاز شاعری، در دربار فلک‌المعالی منوچهر بن قابوس زندگی می‌کرد و تخلصش را از نام او انتخاب کرد؛ هرچند در دیوان او قصیده‌ای در مدح این پادشاه باقی نمانده است. هنگامی که سلطان مسعود غزنوی در فاصله سال‌های ۴۱۴ تا ۴۲۶ هجری از نیشابور به سوی گرگان و مازندران لشکرکشی کرد، منوچهر را نزد خود خواند و او پیاده از ری به مازندران رفت و در دربار مسعود جایگاه بلندی پیدا کرد.

او علاوه بر سلطان مسعود، چند تن از امیران و بزرگان دربار از جمله احمد بن عبدالصمد (وزیر سلطان)، علی بن عبیدالله صاق معروف به علی دایه (سپهسالار مسعود)، عنصری و برخی دیگر را نیز ستوده است.

منوچهری دارای هوش و ذکاوت زیادی بود و از جوانی ادبیات عربی و شعر شاعران بزرگ ایران و عرب را فراگرفت. در شعر او مضامین ادبیات عرب مانند سفر در بیابان، توصیف شتر، سوگ بر ویرانه‌ها و نام‌های خاص به وفور دیده می‌شود.

او برای جلب توجه و پشتیبانی عنصری، قصیده‌ای به نام «لغز شمع» سرود و در آن از عنصری تجلیل کرد. منوچهری در سال ۴۳۲ هجری قمری، در سن سی‌وچهار سالگی درگذشت.

موضوع و قالب شعری

بیشتر شعرهای منوچهری در توصیف طبیعت سروده شده است. او علاوه بر تسلط به زبان عربی، با دانش‌هایی مانند دستور زبان، پزشکی، ستاره‌شناسی و موسیقی نیز آشنا بود و در اشعارش از واژه‌های تخصصی این زمینه‌ها استفاده می‌کرد.

دیوان او شامل شعرهایی در قالب‌های مختلفی مانند غزل، قصیده، مسمط، قطعه و ترکیب‌بند است که موضوعاتی همچون ستایش، توصیف طبیعت و می‌نوشی را در بر می‌گیرد. منوچهری را نخستین کسی می‌دانند که قالب مسمط را در شعر فارسی ابداع کرد.

اشعار او معمولاً در دو سبک اصلی جای می‌گیرند: برخی از آن‌ها تغزلی و مربوط به دوران جوانی او هستند و برخی دیگر در مدح و ستایش پادشاهان و بزرگان روزگارش سروده شده‌اند که در آن زمان، کاری رایج میان شاعران به شمار می‌رفت. در شعرهای او واژه‌ها و ترکیبات عربی زیادی به چشم می‌خورد که نشان از آگاهی عمیق او از ادبیات عرب دارد.

استفاده از واژه‌ها و اصطلاحات عربی، حتی کلمات کمیاب و نامأنوس، اشاره به نام حدود سی شاعر عرب در دیوانش، اشاره به خواندن و حفظ کردن دیوان‌های شاعران عربی و همچنین الهام گرفتن از ساختار و درونمایه‌ی شعر عربی، نمونه‌هایی از این تأثیرپذیری هستند.

زبان شعری او نه به سادگی و روانیِ زبان رودکی و فرخی است و نه به استحکام و پختگیِ زبان عنصری. عبدالحسین زرین‌کوب در وصف زبان شعری او نوشته است: “زبانی شیرین اما درشت و ناهموار است و رایجه ی فضل فروشی از آن به مشام می رسد” و دلیل این ویژگی را آشنایی عمیق او با زبان عربی و مطالعهٔ پیوستهٔ دیوان‌های شاعران عرب می‌داند.

مقاله‌ای در حوزه ادبیات تطبیقی با هدف بررسی میزان تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شده که نشان می‌دهد منوچهری در دو شعر خود از این معلقه در محور عمودی و موتیف تأثیر پذیرفته است. با این حال، در محور افقی، خلاقیت و استقلال عمل او به‌ویژه در بخش توصیفات، کاملاً آشکار است.

آثار منوچهری دامغانی

دیوان منوچهری شامل شعرهایی در قالب‌های مختلف مانند غزل، قصیده، مسمط، قطعه و ترکیب‌بند است. موضوعات این شعرها شامل ستایش، توصیف طبیعت و شعرهای باده‌گساری می‌شود. منوچهری را نخستین کسی می‌دانند که قالب مسمط را در شعر فارسی ابداع کرد.

شعرهای او به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند: دسته اول، شعرهای عاشقانه‌ای هستند که در دوران جوانی سروده است و دسته دوم، شعرهای ستایش‌آمیز از پادشاهان و افراد بزرگ آن زمان که کاری مرسوم میان شاعران آن دوره بوده است. در شعرهای او واژه‌ها و عبارت‌های عربی زیادی به کار رفته که نشان‌دهنده تسلط او بر ادبیات عرب است.

دیوان منوچهری با ویرایش عزیزالله علیزاده، در سال ۱۳۹۰ توسط انتشارات فردوس تهران چاپ شده است. این کتاب در ۳۳۶ صفحه منتشر شده و شامل ۲۸۱۷ بیت در قالب‌های قصیده، قطعه، مسمط، رباعی، دوبیتی و سایر قالب‌های شعری است.

نمونه ای از اشعار منوچهری دامغانی

ابله آن گرگی است که با شیر درافتد
و نادان آن پرنده کوچک است که با سیمرغ به پرواز درآید
از ستمکاران بگیر و با نیکوکاران بخور
با دنیاطلبان همراهی مکن و بر دادگران بشور
از آدم بدسرشت، کار نیک برنمی‌آید
همان‌طور که کافور از درخت سپیدار نمی‌جوشد
اسب اگر نوازشش نکنی، آب نمی‌خورد
انسان از اسب کمتر نیست و شراب از آب کم‌ارزش تر نیست
ای منوچهری، می‌ترسم که از نادانی
خودت با دست خودت کفن بدوزی
با این همه دشمن کم‌عدد، آیا خواجه به جنگ آغازد؟
اژدها را ننگ آید که با آدم‌کاهی بجنگد
به این زودی نمی‌دانستم که ما را سفر عاجل باشد
ولی اتفاق آسمانی، تدبیرهای مرد باطل را نقش بر آب کند
بُرده ران و بُرده سینه، بُرده زانو، بُرده ناف
از پلنگ و از پلنگ و از گوزن و از یوز
بر فراز همت او جایی نیست
آن‌سوتر از روستای عبادان نیز نیست

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا
بوستان گویی بتخانه فرخار شده‌ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا
کبک ناقوس‌زن و شارک سنتورزنست
فاخته نای‌زن و بط شده طنبورزنا
پرده راست زند نارو بر شاخ چنار
پرده باده زند قمری بر نارونا
کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا
پوپوک پیکی، نامه زده اندر سر خویش
نامه گه باز کند، گه شکند بر شکنا
فاخته راست بکردار یکی لعبگرست
در فکنده به گلو حلقه مشکین رسنا
از فروغ گل اگر اهرمن آید بر تو
از پری بازندانی دو رخ اهرمنا
نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا
چونکه زرین قدحی بر کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی به میان پرنا
چون دواتی بسدینست خراسانی‌وار
باز کرده سر او، لاله به طرف چمنا
ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح
سندس رومی گشته سلب یاسمنا
سال امسالین نوروز طربنا کترست
پار وپیرار همی‌دیدم، اندوهگنا
این طربناکی و چالاکی او هست کنون
از موافق شدن دولت با بوالحسنا

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ای که از کنار دشمن ما می‌گذری
ای ماه‌روی، آیا از دیدن ما شرم نمی‌کنی؟
نام مرا جنگجوی بداخلاق نهاده بودی
و با هر کسی از خوی و خصلت من گله می‌کردی
گریختی و دیگری به مراد دلت یافتی
رستی از خوی ناپسند من و از گفتگوی ما
اکنون سوی او روان است آب عاشقی
آن روز گذشت که از جوی ما آب می‌گذراندی
می‌گویند از سبوی نو، آب سردتر است
اگر چه از سبوی کهنه‌ی ما آب مست کننده‌تر است
اکنون که یکی به کام دل خود یافتی
این همه به خیر و خوبی، چه می‌گردی در کوی ما؟

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *