ورزش و تندرستی، دو دوست جدانشدنی برای زندگی شاد و سالم هستند، بهویژه برای جوانان. همانطور که غذا خوردن و خوابیدن برای بدن لازم است، ورزش کردن نیز یکی از نیازهای اصلی ماست.
وقتی ورزش میکنیم، مانند این است که به بدن خود یک هدیه ارزشمند میدهیم. ورزش باعث میشود ماهیچههای ما قویتر شوند، استخوانها سالم بمانند و قلبمان مانند یک موتور قوی و پرانرژی کار کند. علاوه بر این، وقتی جسم ما سالم باشد، ذهن ما نیز آرامش و تمرکز بیشتری پیدا میکند. ورزش استرس و نگرانیهای روزانه را از بین میبرد و به ما کمک میکند با انرژی و روحیه بهتری به درس و کارهایمان برسیم.
برای یک جوان، ورزش فقط یک فعالیت بدنی نیست، بلکه یک فرصت عالی برای ساختن آیندهای بهتر است. کسی که از همین امروز برای سلامتی خود وقت میگذارد، در واقع سرمایهگذاری بزرگی برای تمام عمر خود انجام داده است. پس بیاییم ورزش را به یک عادت روزانه تبدیل کنیم، حتی اگر با یک پیادهروی ساده یا چند حرکت نرمشی در خانه شروع کنیم. یادمان باشد سلامتی بزرگترین ثروت است و ورزش، کلید حفظ این گنج ارزشمند.

ورزش و تندرستی، دو بال نیرومند برای پرواز به سوی زندگی شاداب و سالم هستند. این نوشته به زبانی ساده و روان برای شما دانشآموزان عزیز فراهم شده است تا هم با اهمیت ورزش در زندگی آشنا شوید و هم با شیوهٔ درست نوشتن و مهارتهای نویسندگی بیشتر آشنا گردید. در ادامه با ما همراه باشید.
انشا ورزش و تندرستی
تا سال گذشته، باور داشتم که بهترین و لذتبخشترین ورزش دنیا، خوابیدن روی تخت است؛ مخصوصاً در روزهای تابستان که مدرسهها تعطیل بود. به شکم بزرگم هم هیچ توجهی نداشتم. هر وقت کسی با تعجب به اندامم نگاه میکرد، میخندیدم و میگفتم: “ورزش، دشمن شکم است!” بعد به جای دویدن و عرق ریختن، دو تا نوشابه رژیمی میخوردم و با دست به شکمم میزدم و میگفتم: “برو این چربیهای بیفایده را آب کن!”
وقتی دوستانم را با شوق و ذوق زیاد در حال فوتبال بازی کردن میدیدم، من هم پیراشکیهایم را گاز میزدم و با خنده میگفتم: “فوتبال واقعاً بازی شادی است! بدوید دوستان عزیز!”
اصلاً از پیادهروی خوشم نمیآمد. برای همین بیشتر دوستانم ترجیح میدادند وقتی قصد پیادهروی دارند، چیزی به من نگویند. چون میدانستند آنقدر غر میزنم که حال همه را خراب میکنم. برخلاف بقیه که به غذای خانگی و به قول خودشان “دستپخت مامان” علاقه داشتند، من حتی با سه ساندویچ پر و یک بطری نوشابه بزرگ هم سیر نمیشدم.
این پرخوریهای بیمهار ادامه داشت و اصلاً متوجه نبودم که سایز شلوارم هم مثل خودم، روزبهروز در حال تغییر است. چاقی به خودی خود مشکل نیست، اما بدغذایی و بیتوجهی به سلامتی، کار عاقلانهای نیست. کمککار به جایی رسید که حتی تنبلی هم به سراغم آمد. بعضی وقتها در کلاس درس، وقتی معلم تدریس میکرد، من در فکر شمارش ساندویچهایی بودم که با خودم به مدرسه آورده بودم.
وقتی وزنم به صد و بیست کیلوگرم رسید، دکتر با نگرانی سرش را تکان داد و با تعجب گفت: “عجیب است که در این سن، به بیماریهایی دچار شدهای که معمولاً افراد در سنین خیلی بالاتر به آنها مبتلا میشوند.” از همان روز، مصمم شدم که با ورزش کردن، سلامتی از دسترفتهام را دوباره به دست بیاورم. فهمیده بودم که ورزش کردن علاوه بر سلامت بدن، به سلامت فکر و ذهن هم کمک میکند.
_ دوستان عزیز در صورتی که انشایی با این موضوع نوشته اید می توانید از قسمت نظرات برای ما ارسال کنید.
اختصاصی مدیر تولز _ نویسنده: اصغر فکور