پیری و جوانی، دو فصل کاملاً متفاوت از زندگی هستند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند. جوانی، زمان شور و انرژی است. در این دوره، بدن قوی و پرتحرک است و فرد با انگیزه و امید به آینده نگاه میکند. دنیا پر از فرصتهایی به نظر میرسد که باید یکی پس از دیگری کشف شوند. شاید در این سن، پیری بسیار دور و نامفهوم به نظر برسد.
اما پیری، به تدریج فرا میرسد. در این مرحله، بدن آرامتر میشود و تجربههای بسیار، انباشته شدهاند. آن شتاب و هیجان جوانی جای خود را به آرامش و تفکر عمیقتر میدهد. در نگاه اول، به نظر میرسد این دو با هم در تضاد هستند: یکی سرشار از تحرک و دیگری مملو از سکون.
اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم که این دو دشمن یکدیگر نیستند، بلکه بیشتر شبیه به دو دوست قدیمی هستند که یکدیگر را کامل میکنند. جوانی، درخت پر شاخ و برگی است که جوانه میزند و پیری، میوههای شیرین و پربار آن است. همه خردمندیهای دوران پیری، ریشه در درسها و تجربههای دوران جوانی دارد. بنابراین، این دو مرحله در یک چرخه زیبا به هم پیوند خوردهاند و هر کدام بدون دیگری معنای کامل خود را از دست میدهد.

در این نوشته، به زیبایی به دو فصل متفاوت زندگی انسان میپردازیم: جوانی و پیری. این متن به شیوهای ادبی و تصویری نگاشته شده تا دانشآموزان عزیز با سبک نویسندگی و هنر به کار بردن کلمات آشنا شوند. با ما همراه باشید تا این دو فصل زندگی را با هم مرور کنیم.
موضوع انشا تضاد معنایی پیری و جوانی
زندگی هر انسانی از مراحل گوناگونی تشکیل شده است: دوران نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری. هرکدام از این دورهها لذت و زیبایی ویژهای دارد و به شکلی کامل، چرخه رشد و تحول انسان را به نمایش میگذارد.
انسان در ابتدای زندگی، یعنی در دوران نوزادی، بسیار ضعیف و ناتوان است. اما به تدریج و با بزرگشدن، این ضعفها از بین میروند و جای خود را به توانایی و قدرت میدهند. این روند رشد و شکوفایی ادامه پیدا میکند تا اینکه فرد وارد دوره سالمندی میشود؛ جایی که دوباره قدرت جسمی کاهش یافته و ضعفها پدیدار میشوند. این چرخه، مانند یک دور کامل سهصد و شصت درجهای است.
جوانی، پرغرورترین و پرانرژیترین مرحله زندگی است. در این دوره، انسان شجاع است و از خطر کردن نمیترسد. جوانی، زمان شکوفایی استعدادها و گرفتن تصمیمهای جسورانه است؛ زمانی که فرد بیمحابا عمل میکند و از نتیجه اشتباهاتش هراسی ندارد. این دوره، سرشار از آزمون و خطاست.
در مقابل، پیری، زمان پختگی و اندیشه است. در این مرحله، فرد با دقت و تامل فکر میکند، از تجربههایش استفاده مینماید و بدون فکر کاری را انجام نمیدهد. او از شکستها و موفقیتهای خود و دیگران درس میگیرد و به آینده میاندیشد. ضربالمثلی هست که میگوید: آنچه جوان در آیینه میبیند، پیر در خشت خام میبیند. سالمندان با وجود داشتن اندوختههای فکری ارزشمند، اغلب به دلیل کاهش توان جسمی، برای اجرای ایدههایشان به نیروی جوانان نیاز دارند.
اما یک پرسش مطرح است: آیا در دنیای امروز که افراد با حجم انبوهی از اطلاعات و آموزشها روبرو هستند، میتوان جوانان را بیتجربه و ناپخته نامید؟ به نظر من، امروزه چنین توصیفی چندان درست نیست.
مشکل دیگری که بر سر راه یک جوان پرانرژی و صاحب ایده وجود دارد، کمبود امکانات مالی است. جوانی که اهل ریسک است و افکار بزرگی در سر دارد، چطور میتواند به سرمایه مورد نیازش دست پیدا کند؟ جوان جسور است و پیش میرود، اما سالمندی یعنی احتیاط و کمریسکی؛ یعنی فکر کردن به آیندهای که در آن، ضعفهای جسمی جبران شود. البته در کشورهای توسعهیافته، این نگرانیها کمتر به چشم میخورد، زیرا خدمات رفاهی و اجتماعی مناسب، دغدغه آینده را از جوانان و سالمندان دور کرده است.
متاسفانه در جامعه ما، بر پایه برخی فرهنگهای سنتی، از جوانان انتظار میرود که مطیع باشند، حتی اگر حق با آنها باشد! معمولاً افراد مسنتر، به احترامی که گاهی فراتر از منطق است، محق دانسته میشوند و دیگران باید از آنها پیروی کنند. به باور من، این موارد نشاندهنده کاستیهای فرهنگی در جامعه ماست.
به نظر میرسد که یک سالمندی خوب، با تصمیمها و برنامهریزیهای دوران جوانی شکل میگیرد. بنابراین اگر جوانان یک جامعه، عادتهای نادرست و فرهنگهای غلط را تغییر دهند، میتوانند دنیایی بهتر برای سالمندان آینده — که خودشان هستند — و نیز برای نسلهای جوان بعدی بسازند. این مسئولیت بزرگی است که بر دوش جوانان امروز قرار دارد.
بیشتر بخوانید: لیست انشاهای تضاد معنایی
انشا اختصاصی _ نویسنده: مهتا قیدی