انشا از زبان اعضای بدن (انگشت پا)

انشا از زبان اعضای بدن

پربازدیدترین این هفته:

دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

بدون شک، هر یک از اعضای بدن ما نقش مهم و ویژه‌ای در زندگی ما دارند. اما اگر بخواهم در مورد یکی از آن‌ها بنویسم، قلب را انتخاب می‌کنم.

شاید در نگاه اول فکر کنیم قلب فقط یک تلمبه است که خون را به همه جای بدن می‌رساند. اما قلب، چیزی فراتر از این است. در فرهنگ و ادبیات ما، قلب نماد عشق، احساس و درستی است. وقتی می‌گوییم “دلم برایت تنگ شده”، در واقع احساس عمیق خود را با اشاره به قلبمان بیان می‌کنیم.

قلب، بی‌صدا و خستگی‌ناپذیر کار می‌کند. از زمانی که به دنیا می‌آییم تا آخرین لحظه‌ی زندگی، بدون وقفه می‌تپد. این وفاداری و پایداری قلب، برای من بسیار شگفت‌انگیز است.

از طرفی، قلب ما مرکز احساساتمان است. شادی، غم، عشق و امید، همه در قلب ما خانه دارند. وقتی اتفاق خوبی می‌افتد، قلبمان با شادی می‌تپد و وقتی ناراحتیم، گویی سنگینی بر روی آن احساس می‌کنیم.

پس باید قدر این عضو باارزش را بدانیم. با تغذیه سالم، ورزش و دوری از استرس، می‌توانیم از قلبمان مراقبت کنیم. چرا که قلب، نه تنها جان ما، بلکه احساسات و عواطف ما را نیز در خود جای داده است.

انشا از زبان اعضای بدن انگشت پا

انگشت کوچک پا، آن عضو گمنام و کوچک، گاهی چنان در سایه دیگر انگشتان پنهان می‌شود که وجودش را فراموش می‌کنیم. اما همین بخش کوچک، نقشی بزرگ در حفظ تعادل بدن ایفا می‌کند.

وقتی با پای برهنه روی شن‌های نرم ساحل قدم می‌زنیم، وقتی از سراشیبی تپه ای بالا می‌رویم، یا حتی زمانی که در حال ایستاده لباس می‌پوشیم، انگشت کوچک پا مانند فرماندهی خاموش، به ما کمک می‌کند تا استوار بایستیم و حرکت کنیم.

این عضو کوچک، قهرمانی است که داستانش ناگفته مانده. او در تاریکی کفش ها، در پناه جوراب ها، بی‌ادعا به کار خود ادامه می‌دهد. شاید هرگز به اندازه قلب تپنده یا چشمان بینا مورد توجه نباشد، اما وجودش برای کامل بودن ما ضروری است.

در این مجموعه با هم می‌آموزیم که چگونه با نگاهی تازه و ذهنی خلاق، حتی درباره ساده‌ترین چیزها بنویسیم و زیبایی‌های پنهان در اطرافمان را کشف کنیم.

موضوع انشا از زبان اعضای بدن انگشت پا

با چند پرسش خودم را به شما نشان می‌دهم: کدام بخش از پیکر شماست که هر از گاهی به وسایل خانه برخورد می‌کند؟ کدام بخش است که در میان اعضای مشابه خود، ریزترین به شمار می‌آید؟ درست است، من انگشت کوچک پا هستم. همان انگشتی که پیوسته با چیزهایی مانند مبل و پایهٔ میز برخورد می‌کند. یکی از بزرگترین آرزوهایم این است که مثل انگشت شست باشم؛ با هیبت و استوار همچون یک درخت تناور. اما چاره چیست؟ من در میان بقیهٔ انگشتان، ناتوان‌ترین آن‌ها هستم. دیگران چندان توجهی به من ندارند.

یک روز در رویا دیدم که پادشاه همهٔ انگشتانم. بقیه برایم احترام قائلند و خود را همچون سپری در برابر من می‌گیرند تا صدمه نبینم. من فرمانروای تمام اعضای بدن شده بودم و قصری بی‌همتا برای خود داشتم. وقتی راه می‌رفتم، دیگران خم می‌شدند و به من ادای احترام می‌کردند. هر چه می‌خواستم، بی‌درنگ و بدون کم‌وکاست برایم فراهم می‌شد. مهم‌تر از همه این که به هیچ چیزی برخورد نمی‌کردم و هرگز آسیبی نمی‌دیدم.

آن زمان بقیه آرزو می‌کردند جای من باشند. من مرکز توجه همگان بودم و لباسی از پرِ قو بر تن داشتم. در ناز و نعمت زندگی می‌کردم و هیچ‌کس نمی‌توانست حتی یک گل به نازکی به من پیشکش کند. آه، در آن خواب، روزگار خوشی را می‌گذراندم. تصورش را بکنید: انگشت کوچک پا که از جایگاه پایین و فراموش‌شده، به اوج عزت و بزرگی رسیده بود. چه کسی است که قدرت را دوست نداشته باشد؟

وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم دوباره به عنوان عضوی ساده در کنار دیگر انگشتانم. دستمال کاغذی را دور خودم حس کردم و متوجه شدم که باز هم به جایی برخورده‌ام و بدنم زخمی شده. روزها با یادآوری آن خواب زندگی کردم و برای خودم ارزش و احترام ویژه‌ای قائل بودم.

انشا از زبان یک دندان
انشا از زبان ناخن
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *